روزی نوست
جهان تازه شده است
و من در آغاز این زندگی دوباره
قلبم شکوفا می شود
خداوندگارم
مرا می بیند و صدایم را می شنود
می دانم این را
زیرا سلامتم داشت و عشقم را پاسخ گفت
گرمای این احساس ناب
ارزانی آنکه قدر دانست
چه این چشمه ای است
که هر چه از آن برداری پرآبتر می شود
برکتش به عشقی است که داد و ستد می شود
چه نعمتی است خدایا سپاس
روحم شاد
قلبم مست و جسمم تازه شده است
سه رشته نور طلائی تراویده
و طنابهای عشق تنیده شده اند
آسمان و زمین گرم معاشقه اند
بهار فردا زاییده می شود
این گرما هم از تپش عاشقانه آنهاست
گرمایی که شکوفه ها را می شکوفاند
و مرا دوباره دیوانه می کند
جهان تازه شده است
و من در آغاز این زندگی دوباره
قلبم شکوفا می شود
خداوندگارم
مرا می بیند و صدایم را می شنود
می دانم این را
زیرا سلامتم داشت و عشقم را پاسخ گفت
گرمای این احساس ناب
ارزانی آنکه قدر دانست
چه این چشمه ای است
که هر چه از آن برداری پرآبتر می شود
برکتش به عشقی است که داد و ستد می شود
چه نعمتی است خدایا سپاس
روحم شاد
قلبم مست و جسمم تازه شده است
سه رشته نور طلائی تراویده
و طنابهای عشق تنیده شده اند
آسمان و زمین گرم معاشقه اند
بهار فردا زاییده می شود
این گرما هم از تپش عاشقانه آنهاست
گرمایی که شکوفه ها را می شکوفاند
و مرا دوباره دیوانه می کند