Friday, January 14, 2005

زندگی در اين لحظه بی تکرار

ما را به تماشا می خوانند
فصلها
روزهايی که پس از هم رفتند
رنگهايی که به هم تبديل گشتند و
...گذشت
هر روزی که امروز بود

امروز
اين روز
همين لحظه پر سرعتِ هردم گذرا
رفته است و همين هم رفته است

فردا که نمی دانم
!آبستن چيست
که برای همه ما
شب دارد و روز
با سهمی برای هريک
گاهی اين بيش٬ گاه آن بیشترک
آيا مرا به خود راه خواهد داد؟

نمی دانم
چه کسی اطمينان دارد؟

ولی اين لحظه به نام من و
هر زندهء شاکر ؛−
به نفس داشتن و بودن
−چه سياه و چه سپيد
مال من است

چه اهميتی دارد
ترس از فردا
اگر زنده نباشيم به ديدار جهان
باز هم روزها می گذرند
...باز هم فصلها می گذرند

2 comments:

reza said...

lahze tabnaki ast residan be zendegi dar lahze

Anonymous said...

ghazal.... dorost migi... mibini che tahavvole bozorgie? mmibini adam chi mifahme? chi tajrobe mikone?
ajibe na?
adam bozorg mishe. ghad mikeshe. gonde mishe.
khoshhalam ke oomadi. khosh oomadi.
inatarafa oomadi sari be man bezan....beshinim be yade gozashte gap bezanim....