Monday, November 08, 2004

ترک روزمره گی شيرين

خواستم کنده شوم
از من و منهای قديمم
خواستم عادت من بودن من
ترک شود
دور شوم از همه تکرار عزيز
ولی می ترسيدم
از ترک روزمره گی شيرينی
که زندگی می خواندمش
و چه اعتياد مطبوعی است
اعتياد به من خود داشتن
من معتاد به من
عادت نامحسوسی است
که در آن غوطه وران
شاد
می زيستم و بی خبر از وحشت خود
مفتخر از نو به نو تکرار شدن
مسخره دوره تکرار نفس
لذت ساکن من بودنم از اين عمق سکون
و چه شيرين است اين نشئه خود بودن
و از پله هر روزه اين دهر فرا رفتن و
خوش بودن و
خنديدن و بودن
و خوابيدن و فردا شدن و
باز همين دور و تسلسل تا
مرگ
چه کسی پيش نهاد منجنيق کنجکاوی را پيش پای من
که چنين به ترک دردناک اعتيادم بکشد
تا شيرينی زندگی و عاشقی از رگهايم خارج شود
و امروز
در تجسم ترک آن عادت مطلوب
از ميان پاره های پوسته قديمی
متولد می شوم
من تازه
و چنين است از نو معتاد شدن
به جهان اينجا
به همين زندگی و روز و شب و اين من نو

No comments: