شما ای ميکده های شب بيدار
مستی را فرياد نکنيد
منم من
شراب کهنه يکتايی که
می توانستم او را با طعم خود مست کنم
برويد ای زيبارويان پياله به دست
گيسوانتان را جای ديگر بر باد دهيد
منم من
الهه ای با گيسوان شب و چشمان شب
منم که می دانستم زمزمه رقص هم نفسی را
او را به خود مخوانيد ای دختران خداوند عشق
منم من
دختر نارنج و ترنج
منم که هر نيمه شب از پوسته کهنه درختی به
دختر زيبايی بدل می شوم تا در آغوشم تنها او را گرم کنم
او را
که از اعماق زمان به من بازگردانده شد
تا لختی به معشوقه گی اش مفتخر باشم
او که خداوند زروان به من بازگرداند
تا به ياد آورم تولد نور و سايه را در قلبم
و من زروانم که از عشق
اهورا را د ربطن می پرورم
و از ترس اهريمن را
در هم بپيچيد ای عشق و درد
ای نور و سايه
و در من توازنی بيافرينيد
سزاوار عاشقی و قدرت والای عشق ورزی
شما را به خود وامی گذارم
ساقيان سيمين بر
چراکه حتی اگر ونوس به ياری شما بيايد
باز من او را به شما نخواهم بخشيد نخواهم باخت
او که هرگز ديوانه ای همچون من نخواهد يافت
مستی را فرياد نکنيد
منم من
شراب کهنه يکتايی که
می توانستم او را با طعم خود مست کنم
برويد ای زيبارويان پياله به دست
گيسوانتان را جای ديگر بر باد دهيد
منم من
الهه ای با گيسوان شب و چشمان شب
منم که می دانستم زمزمه رقص هم نفسی را
او را به خود مخوانيد ای دختران خداوند عشق
منم من
دختر نارنج و ترنج
منم که هر نيمه شب از پوسته کهنه درختی به
دختر زيبايی بدل می شوم تا در آغوشم تنها او را گرم کنم
او را
که از اعماق زمان به من بازگردانده شد
تا لختی به معشوقه گی اش مفتخر باشم
او که خداوند زروان به من بازگرداند
تا به ياد آورم تولد نور و سايه را در قلبم
و من زروانم که از عشق
اهورا را د ربطن می پرورم
و از ترس اهريمن را
در هم بپيچيد ای عشق و درد
ای نور و سايه
و در من توازنی بيافرينيد
سزاوار عاشقی و قدرت والای عشق ورزی
شما را به خود وامی گذارم
ساقيان سيمين بر
چراکه حتی اگر ونوس به ياری شما بيايد
باز من او را به شما نخواهم بخشيد نخواهم باخت
او که هرگز ديوانه ای همچون من نخواهد يافت
No comments:
Post a Comment